ماجرا های من

امروز بعد از گذراندن یه روز مدرسه که خیلی خسته شده بودم زنگ اخر شد و معلم نگارشمون وارد کلاس شد بعد بهمون گفت که انشا بنویسیم ماهم شروع کردیم ناگهان یکی از اخرین میز صف وسط خندید همه به او نگاه کردیم بعد معلم او را بیرون اورد و دلیل خندیدنش را جویا شد و او گفت بغل دستی من از خودش صدایی ناهنجار در اورد و من خندیدم بعد معلم گفت چه صدایی او گفت با دستش صدا در اورد.معلم دست زد و گفت این صدا دانش اموز بد بخت گفت نه نا هنجار تر فبعدش بغل دستی اون بد بختو بیرون اورد و گفت اون حرکتو دوباره انجام بده پسره اول خودشو زد به نادانی ولی معلم گفت اگر نشانم ندهی تو را تحویل دفتر میدهم و بدبخت بیچاره تو جمع همهی ما با دستش صدای گ.و.ز را در اورد و ما همه زدیم زیر خنده و معلم هم از صحنه انجام کارش فیلم گرفت بیچاره از خجالت اب شده بود وکار خوبی هم کرده بود اخه همه ی مارو خندونده بود.
منتظر قسمت های بعد باشین

{راستی بچه مدرسه ایی ها نظراتونو درباره

معلمینتون به ما بگویی البته اگر دوست داریم}

[ بازدید : 33 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 10 آذر 1394 ] [ 19:43 ] [ جواد قاسمعلی ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]